شیطنتهای شیرین
چند روزی هست که بابایی به خاطر کار جدیدش رفته بندر عباس . من و سارینا هم حسابی دلمون واسه بابایی تنگ شده . این روزا تا ساعت 4 بعد از ظهر خونه مامان جوون هستیم بعد هم میریم خونه اخه سارینا عادت داره خونه خودمون خیلی راحت میخوابه . چند روز پیش یه لحظه ازت غافل شدم اومدم دیدم توی آشپزخونه هستی سرتو کردی توی ماشین لباسشویی ببین عکستو ( البته اینو هم بگم ماشین لباسشویی رو تا وقتی که نخوایم استفاده کنیم توی برق نمیزنیم ): بعد صدات کردم گفتم سارینا مامانی چیکار میکنی . سرتو عین گربه آوردی بیرون خندیدی ببین عکستو : خوب امروز میخوام در مورد کارهایی که سارینا تو این مدت که نبودم انجام داده بنویسم . 8 ماهت که تمام شد خیلی راحت 4 دست و پا ...
نویسنده :
ماماني
10:18